آتش درون شومینه، نفسهای آخرش را میکشید. هیزمها سوخته بودند و چیزی جز خاکستر از آنها باقی نمانده بود. سرما از لای دیوارههای چوبی هر طور شده عبور میکرد و به داخل میآمد. خیسی و رطوبت هوا کامل حس میشد. در میان انبوه لباس ها و پتو خود را گرم نگه داشته بودیم. چای هنوز از دیشب درون کتری مانده بود و سیاه ترین رنگ ممکن را گرفته بود. بلند شدم و از پنجره کلبه بیرون را نگاه کردم. دشت سراسر سفید شده بود و برف بود که نشسته بود و همچنان هم میبارید. از شدت بارش کم شده بود. میشد انتهای جاده و تک درخت پیر ییلاق را دید که استوار ایستاده است و در خواب زمستانی فرو رفته است. در کلبه را باز کردم و سوز سرما به پهنای صورتم خورد و اندکی برف بر روی سر و شانه هایم ریخت. هوا سرد بود و دلم گرم. چون تو را داشتم. میدانستم با من هستی. همه جا سفیدِ سفید شده بود. پاک، به شکل روز اول آفرینش زمین. زمین خلق شد یا به وجود آمد ؟ بحث علمی و فلسفی و دینی عمیقی است. از دیرباز تا کنون سلسله نشستها و جدالهایی بر سرآن بوده است. از همان دوران کهن؛ از زمانی که انسان فهمید میتواند اندیشه کند و ایدهیی داشته باشد که مخالف ایدهی دیگری است. زمانی که آدمی فهمید میتواند با اندیشههایش هم کیش و آیین پیدا کند و قلمرو ما و قلمرو آنها را تشکیل دهد. عمر دنیا را می گویند کمی از 14 میلیاردسال کمتر است و عمر زمین تقریبا کمی بیشتر از 4.5 میلیارد سال. البته این کمیهایی که گفتم را بخواهیم حساب کنیم خودش صدها سال میشود. به هرحال دنیا تقریبا ده میلیارد سال بوده است و بعد زمین درست شد یا خلق شد. طبیعت رشد پیدا کرد، فرگشت اتفاق افتاد یا اینکه بشر نیز آفریده شد که مجال بحث ما نیست – سالها گذشت تا بشر پا بر روی , ...ادامه مطلب