***
سربازی. یک بازی پسرونه : « کیو کیو، بَنگ بَنگ ». اکنون از دهههای 30 و 40 خیلی فاصله گرفتهایم. دهههایی که سربازی رفتن یک سفرِ دور و دراز بود. سفری که ممکن بود دیگر برگشتی از آن در کار نباشد، بدون کوچکترین خبری میرفتی و ناپدید میشدی، اکنون دیگر دههی 60 و جنگ تحمیلی نیست، که بروی جلوی خط مقدم، موجی شوی، جانباز یا حتی شهیدِ نبردِ جبهههای حق علیه باطل و ... . اکنون اواخر سدهی چهاردهم است. جاییکه ایران سالهاست به ثبات رسیده است و سربازها در پادگانهایی در سراسر کشور تقسیم میشوند، شاید با آرامش خاطری بیشتر از جوانان دهههای گذشته ولی دغدغههایی که هنوز باقی است... . گاهی هنوز یک تیر ناگهانی و از روی سهو آرزوهای جوانی را بر باد میدهد، گاهی اتوبوسهای حامل سربازان هنوز در جادههای ایران سانحه میآفرینند. ولی اینها دغدغهی یک جوانِ سرباز نیست.
***این متن تنها یک نگاه است. نگاهی به دورانِ ضرورتِ خدمت وظیفهی عمومی.
زمانه فرق کرده. ولی من همان کلاشینکفی را در دست خواهم گرفت که پدرم اوایل سال 60 در دست گرفته بود و شاید این کلاشینکف قدیمیتر از آن نیز باشد. اینکه اکنون که رشتههای تخصصی نظامی وجود دارد، چرا باید هنوز کیو کیو بنگ بنگ را یاد گرفت نمیدانم. هنوز باید مراقب دشمن فرضی بود. البته گاهی در نقاط مرزی کشور حادثههایی رخ میدهد که هر از چندگاهی ما را به فکر فرو میبرد که چرا سرباز وظیفه! باید مسئول تأمین امنیت مرزها شود. من نیز تا چند روز دیگر به جرگهی سربازان کشور میپیوندم. من هم باید برای مدتی از خانواده و دوستانم خداحافظی کنم. دیگر آن سالها نیست که سربازی غول بی شاخ و دم باشد ولی هر چه که نسبت به قبل بهتر هم شده باشد، هنوز سربازی است: « کیو کیو، بَنگ بَنگ ».
سربازی محلی برای مرد شدن یا بزهکار شدن ؟
این تجربهای است که تنها بعد از پایان دوره خدمت میتوانم دربارهی آن نظر بدهم. هرچند سخنان آنان که رفتهاند و آمدهاند را میتوان معیاری برای جواب دادن به این سوال قرار داد. بالاخره هرجور حساب کنیم سربازی است دیگر نمیشود گفت خوب است یا بد. باید « کیو کیو، بَنگ بَنگ » را بشنوی و بگذرانی و بعد نظرتو دربارهاش بگی. عمری است که در این راه و به آماتوری شکل ممکن میگذرد.
ادامه دارد یا نه نمیدانم !
من هم شدم سرباز شهریور ماه یکهزاروسیصدونودوشش خورشیدی
مجتبا