چراهای بی جواب

ساخت وبلاگ

حالا سخت ترین کار دنیا فکر کردن است. آنقدر سخت است که فقط خودت را مشغول می کنی تا کمتر فکر کنی. کمتر سراغ گوشی می روی تا پیام هایت را چک کنی. وسوسه می شوم. دست بر تصویر پروفایلت می گذارم. بزرگ می شوی و می بینمت. تو نیستی. پیام هایت هست. باور کن سخت ترین کار دنیا فکر کردن است. فکر کردن به اینکه نیستی. به کلمات فکر می کنم. به جمله هایی که بین مان رد و بدل شد. سخت است جواب سوالات را دادن. چه باید می کردم که نکردم و چه نباید می کردم که کردم. زمان عجله دارد. ثانیه ها پشت ثانیه ها می دوند. چرا ولی هنوز اول هفته است. همین مدتی که نبودی و نبودم معادل دو هفته بود. من که باور نمی کنم همش دو روز گذشته باشد. سخت ترین کار دنیا فکر کردن است. فکر کردن به این که چراهایی که هر لحظه ظاهر می شوند، بیشتر می شوند و کمتر نه.

در خیابان ها قدم می زنم. آهسته. در همان مسیری که تو هستی. می دانم که تو خواهی آمد. کریمخان ، میدان ولی عصر، اول بولوار. منتظرم. منتظرم تا ببینمت تا صدایت کنم. خودم را پنهان کرده ام تا تو را تماشا کنم. می خواهم صدایت بزنم. صدا در گلویم می خشکد. نمی توانم. غمگینم. با تمام وجود . بغض در گلویم می شکند. سرم را بر می گردانم. ولیعصر را به سمت جنوب حرکت می کنم. من تمام می شوم.

داشتم برای خودم فکر می کردم. آخرین بار کی برای هم چای ریختیم. گل های سرخ را پر پر کردیم. کدام میز دوتایی بود؟ که خندان نشسته بودیم. بی خیال غم فردا. دارم فکر می کنم. نوازنده ای آکاردئون می نوازد. مرا می برد به خیال. به خیال هایی که با تو ساخته بودم. به قدم زدن پا برهنه روی شن های ساحلی دریای شمال. به رقص باد میان موهایت. صدای خنده هایت در گوشم می پیچد. می گویم دو روز شد و هنوز پیامی نیامده است. شاید سر تو هم شلوغ است. شاید سخت است فکر کنی. شاید هنوز داری کلنجار می روی که بخواهی یا نخواهی. نمی دانم. ولی می دانم اشک بر گونه ات نشسته است. داری این را می خوانی. بلند شو. اشکت را پاک کن و بخند رو به روی آیینه، رو به روی آب.

 

مجتبا

9امین روز از مرداد 1401  

:: موضوعات مرتبط: موجِ نارنجی، آنچه از دل برآید، خاطره‌ها

محرمانه...
ما را در سایت محرمانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : confidentialo بازدید : 109 تاريخ : چهارشنبه 6 مهر 1401 ساعت: 16:07