سخت است ماندن، ماندن و جنگیدن. سخت است راهی را شروع کردن و این راه را ادامه دادن...
سالها با این استنتاج که فلانی با فلانی هیچ فرقی ندارد و ... در انتخابات شرکت نکردم. همیشه از فضای احساسی قبل از انتخابات، که بر فضای عقلانی حاکم میشود بیزار بودم و هستم. فکر میکردم و فکر میکنم با این بازیها و سخنپرانیها فقط مردم را تشویق میکنند به سر صندوقها بیایند و دوباره رأی «آری» از مردم برای نظام بگیرند. بخواهیم یا نخواهیم اکنون ما فرزندان جمهوری اسلامی هستیم و پدران ما صاحبان این انقلاب.
ولی از امسال میخواهم از بین «گزینههای نظام» برای تصدی یک پست در این «نظام»، به شخصی که فکر میکنم برای ما «بهتر» است، رأی دهم و با شعار انتخاب بین «بد» و «بدتر» خداحافظی کنم. من به دنبال اصلاح و تغییر این نظام در چهار، هشت یا ده سال آینده نیستم. به دنبال تغییر در نگرش مردم برای رأی دادن در صدسال آینده هستم. سالهایی که دیگر نه من هستم نه نامی و نه نشانی از من. سالهایی که ایران خواهد بود و مردمانی در این سرزمین که نه از روی شور بلکه از روی شعور رأی میدهند. من میخواهم به تنها چیزی که از دموکراسی برایمان مانده است اکتفا کنم *. میخواهم رأی دهم.
برای تغییر باید حوصله داشت ...
* این جمله را از دکتر عبدالکریم سروش، یکی از منتقدترینها به ساختار این نظام عاریه گرفتهام.
به رسم خط موجی.
مجتبا ... و موج در فضا و زمان گسترده است...
یازدهمین روز از اردیبهشت یکهزاروسیصدونودوشش