بعضی
وقتها کمی دیر میشود تا اصل موضوع را فهمید، جدال عقل و قلب و حس و حال را فهمید، فهمید که سر لجبازی با این و اون که ثابت کنی میتونی، میگی آره من فلان(فلانی) رو میخوام و... امَا حقیقت این نیست. باید اعتراف کرد خب شخص مورد نظر هرچقدر عزیز هم که باشد،دوستش داشته باشی، با هم خندیده باشید و حتی آن کسی که پیام تبریک تولد ویژه برایش نوشته باشی و هدیههایی این وسط رد و بدل شده باشند ... باز آنی نیست که باید باشد. آنکسی که ته دلت حسش میکنی که میتوانی با او به
آرامش برسی آن نیست که این دوران را با او سپری میکنی، آن دیگری که آرامش است هم کنارت هست، اصلا هم کم زمانی در کنارت نیست اما... و این امّاها هستند که شرایطی را حاکم میکنند به اضافه اندکی غرور و اینگونه راه بن بست
میشود.
اینکه من هرچه بخواهم به آن میرسم یک چیز است، آنکه آنرا نگه دارم یک چیز دیگر و اینکه در کنارش حس خوشی داشته باشم چیز دیگرتری است و اینکه بعد از زندگی مشترک تمام فکر و ذکر خواهد شد آنی که در کنارش زندگی میکنی یک اصل و ارزش برای انسان است.
عشق را شاید نتوان فراموش کرد ولی باید خوشبختی را در کنار اویی که کنارت هست تجربه کرد و بدانید زندگی ادامه دارد. شاید هم باید خود را گول زد و گفت عشقای قبل از تو سوتفاهم بود!
آدمی میتواند خیلیها را دوست داشته باشد ولی عاشق نه، نمی توان عاشق همه بود. آن کسی که عاشقش میشوی همان یکی است که بود و هست، همان که شاید هیچوقت جرات نکنی حتی یک پیام ساده و بی بهونه بفرستی! و البته شاید هیچ وقت عاشق به معشوق نرسد ...
و موج در فضا و زمان گسترده است...
مجتبا
موضوعات مرتبط:
موجِ نارنجی ،
آنچه از دل برآید
محرمانه...
ما را در سایت محرمانه دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : confidentialo بازدید : 159 تاريخ : يکشنبه 15 بهمن 1396 ساعت: 1:16