کاغذها را هم در رویاهایم نگه میداشتم،
وزن اشعارم هم، هم آهنگ رقص دخترکانی بود کنار آتش، در جوار دریاچهها، دشتها و بیابانها
از قافیه هم کم نداشتم، از خم ابرو تا تاب گیسو
عشق و مستی را ردیف میکردم تا دلنشینتر باشند
یادم نمیآید کدام غزل را میساختم که تو را دیدم
شعری بیهمتا بودی،
تمام رویاهایم را برای سرودنت پرداختم اما
تو نابتر بودی،
...
من هنوز شاعر "بودم"، بی تو، بیشعر، بی رویا
محرمانه...برچسب : نویسنده : confidentialo بازدید : 167