آدما عادت میکنن. به اینکه باشی، به حضور هم عادت میکنن. آدما عادت می کنن؛ سخته ولی به نبودن هم، عادت میکنن. خاطره میشه، شاید فراموش نکنن ولی عادت میکنن. بودن و ماندن مساله مهمتری است اما تقدیرِ نبودن را نمیشه عوض کرد. همهی بودنها روزی به آخر خط میرسن و هرچقدر هم تو تلاش کنی، مرگ نمایش نبودن را به روی صحنه میبره. شکسپیر بیخود نمیگفت: بودن یا نبودن، مساله این است!
بچرخ، تجربه کن و لذت ببر، در یه کلام زنده گی کن، کاری کن که دوستش داری. شاید ما زادهی وهمیم، پوچی ، نیستی و هستی! بحث طولانی است و وقت کم.
شانزدهمین روز از اول برگریزان یکهزاروسیصدو نود و هشت.
به خط مجتبا
و موج همچنان در فضا و زمان گسترده است...
اضافات ۱۷ مهر همان سال : ماورای باورهای ما، ماورای بودن و نبودنهای ما، در آنجا دشتیاست بیانتها، تُو را آنجا خواهم دید. مولانا
محرمانه...برچسب : نویسنده : confidentialo بازدید : 170