نمانده در دلم دگر توان دوری

ساخت وبلاگ

روزگار غریبی است نازنین
آن که بر در میکوبد شباهنگام
به کشتن چراغ آمده است
* * *

مغزم داره میترکه. هزار جور فکر مختلف هر لحظه به کله ام حمله میکنن. شاید دیده باشی گاهی خودت هم به خودت حمله میکنی. میشه حال این روزهای من. "هیشکی نبود ببینه مرد کوه درده ... کوه غم ... کوه شکست" ولی من باید از خودم بپرسم: کوه درد! چقد کوهی؟ چقد میتونی واستی و خم نشی! چقد رو راستی؟ اصلا چه کارایی کردی که به خودت میگی کوه؟

* * *

چه سود از این سکوت و آه از این صبوری

 

پ.ن. اصلا آشفتگی ذهنم از وصل کردن این همه متن بی ربط به هم قشنگ مشخصه

محرمانه...
ما را در سایت محرمانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : confidentialo بازدید : 174 تاريخ : شنبه 2 آذر 1398 ساعت: 13:41