عقل دیوانه شد آن سلسله مشکین کو؟!

ساخت وبلاگ
وسط این همه آدم. توی این شلوغ بازی زندگی و دانشگاه و روابط ، این نگاه، نگاه توست و صدا، صدای توست، که مرا به خود می‌آورد. سلامت را پاسخ می‌گویم. حرف‌هایمان را می‌زنیم و خیلی زود از هم جدا می‌شویم؛ و زمان، می‌گذرد. فراموش می‌شوی ولی به ناگاه دوباره نشانی از تو پیدا می‌شود. دل می‌لرزد و حافظ می‌گوید:

ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست
منزل آن مه عاشق کش عیار کجاست
شب تار است و ره وادی ایمن در پیش
آتش طور کجا موعد دیدار کجاست
هر که آمد به جهان نقش خرابی دارد
در خرابات بگویید که هشیار کجاست
آن کس است اهل بشارت که اشارت داند
نکته‌ها هست بسی محرم اسرار کجاست
هر سر موی مرا با تو هزاران کار است
ما کجاییم و ملامت گر بی‌کار کجاست
بازپرسید ز گیسوی شکن در شکنش
کاین دل غمزده سرگشته گرفتار کجاست
عقل دیوانه شد آن سلسله مشکین کو
دل ز ما گوشه گرفت ابروی دلدار کجاست
ساقی و مطرب و می جمله مهیاست ولی
عیش بی یار مهیا نشود یار کجاست
حافظ از باد خزان در چمن دهر مرنج
فکر معقول بفرما گل بی خار کجاست

این یعنی واقعی‌ترین تویی و این شروع یک داستان است...
مجتبا
سوم اردی‌بهشت یکهزاروسیصدونودوپنج


موضوعات مرتبط: آنچه از دل برآید محرمانه...
ما را در سایت محرمانه دنبال می کنید

برچسب : عقل,دیوانه,سلسله,مشکین,کو؟, نویسنده : confidentialo بازدید : 164 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 13:40